زندگی نامه
جواد صالحی هستم. در ششم شهریور سال 1350 در روستای قلعه بردی از توابع الیگودرز متولد شدم. پیشه مردم آن منطقه، در آن زمان، دامداری و کشاورزی بود، گرچه اکنون معدنکاری هم به آن اضافه شده است. تحصیلات ابتدایی را در همان روستا به پایان رساندم، با معلمانی که از آب زلال تر بودند و آقایان گودرزى، جوادی و عسکرى. تا سوم راهنمایی را هم در مدرسه شهید مفتح الیگودرز طی کردم. پس از آن، متأثر از شهید رحمان حیدری سر به تحصیل در حوزه سپردم، چند سالی درشهرستان الیگودرز و سپس راهی دیار قم. از سال 1377 تا 1380 را در این شهر سکنی گزیدم.همه این ایام را با مطالعه شعر و ادبیات فارسی و کلام جدید طی کردم و در کنار آن، سطح حوزه را تمام کردم و چند سالی هم مدیر واحد فرهنگی و ادبی دفتر تبلیغات بودم.
از سال 1380 هم به تهران رفتم و همراه با دوستان، از جمله دکتر دیباجی و صادق رحمانى، با رادیو فرهنگ همکاری کردم. این همکاری همچنان ادامه دارد...در سال 77 اولین نوشته من، که نقدی بود بر مجموعه اشعار خانم فاطمه راکعى، با اسم مستعار در روزنامه کیهان منتشر شد. پس از آن هم چند بار دیگر، به همان شیوه، برای آن روزنامه مطلب نوشتم و این آغازی بود بر همکاری با روزنامه ها(جمهوری اسلامى، اطلاعات، و یکی دو مورد). چند باری هم برای مجلات(آینه پژوهش، اربستان و...) مطلب نوشتم. شعرهایی هم اینجا و آنجا، در همین ایام، می خواندم یا نشر می دادم. در این مدت، چندین نقد و مطلب هم برای مجله شعر تحریر کردم.از تو می گویم ای بشارت مشکل، عنوان بلند کتاب مختصری است که گزیده ای از شعرهای مرا دربر می گیرد و توسط نشر همسایه در سال 1381 منتشر شد.گزیده نقد و نوشته های گذشته هم تدوین شده که اگر شد به علاقمندان به این گونه مباحث تقدیم شود. آنچه را که پس از سال 81 سروده ام نیز در دفتری گرد آورده ام که شاید همین روزها در معرض داوری شعر دوستان قرار دهم.